دایی ام رفته بود ترمینال و آنها را با خودش به خانه شان برده بود.
بعد از ظهر من و مادرم هم برای دیدن آنها به خانه ی دایی ام رفتیم.
شب تصمیم گرفتیم که به خانه ی زن دایی دیگرم که قدری مریض بود برویم و از وی عیادت نماییم.
آن شب به من خیلی خوش گذشت. انشاء الله حال زن دایی ام هر چه زودتر خوب شود.