سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دستنوشته های من
صفحه اصلی وبلاگ
پارسی بلاگ
شناسنامه من
ایمیل من
 RSS 
اوقات شرعی
پنج شنبه 86 شهریور 8 ساعت 11:43 صبحخاطرات تابستان 86

اتل متل توتوله

 تابستونم چه خوبه

بودن امیر و ایدا

تو خونمون همیشه

باهم بازی می کردیم

بازی شهر تو خونه

مامان بزرگ خوبم

واسم دفتر خریده

تو دفترم نوشتم

تابستونم چه خوبه

همه بودیم دور هم

تو خونه و تو کوچه

بابا بزرگ خوبم

یه باغ انگور داره

رفتم توی باغشون

انگوراشون چه خوبه

یه مسجدم کنار

خونه ی مامان بزرگه

مامان می گفت زینبم

رفته نماز بخونه

احمد رضا غلامی

بابام اونو ندیده

احمد اباد قشنگه

ده بابا بزرگه

آبجی من همیشه

از گاواشون می ترسه

عارف پسر عممه

شلوغ بازیش معروفه

دخترای عمم اند

مهدیه و مرضیه

فاطمه و اعظمم

جزو اونان همیشه

پسر عموم مصطفی

هم سن و سال منه

بچه ی عمه ناهید

امیر حسین رهیده

حالا بگم از پویا

پسر دایی محمده

آبجی پویا محیا

با مرضیه دوست شده

حیف همه باهم بودیم

هلیا با ما نبوده

داداش اون نیما هم

در جمع ما نبوده

عمو مهدی کمک کرد

به من تو این خاطره

دعا کنم همیشه

یک زن خوب بگیره

 

 


متن فوق توسط: نوشته شده است| نظرات دیگران ( نظر)

درباره خودم
دستنوشته های من

آرشیو یادداشت ها
تابستان 1386
بهار 1386
لوگوی من
دستنوشته های من
اشتراک در خبرنامه